درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان زندگی پر از دروغ کار ابرنگ اینه که کاغذو رنگی کنه چقدر تعداد ادمای ابرنگی زیاد بقیه ام که تا دیروز کاغذ سفیدی بودن امروز از دیروز رنگی ترن اونم قهوه ای... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : حسین
عزیز ترین کسم تو زندگی حالش مساعد نیست برای همیشه همینطور می مونه من وحشی شدم کارم درندگی جر دادن جر خورده هاس من می خوام به باختن ادامه بدم لذت داره مثل انتهای سکس که دیگه درد نداره واسه یه دختر... انگار که همچی واسم تموم شده من خودم واسه خودم قیامتو ساختم... منتظر روز رستاخیز نیستم من خود رستاخیزم... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 15:44 :: نويسنده : حسین
11 سالم بود سر یه داستانی یه پولیرو به یه جاکشی بایستی میدادیم که می تونست تو اون اوضاعو احوالمون دست نگه داره بعدن بگیره اما نکردو گرفت... اون جاکش عموم بود روی اولین برگ سبز پولا نوشتم سگ خور عموی عزیز... 17 ساله دریغ از یه سلام... این مطلب واسه معرفی خودم کافیه..... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 15:40 :: نويسنده : حسین
دارم فکر میکنم به روزای خوبی که با خوبای اون روزگار داشتیم و حالا همه از هم یه دیو ساختیم... فاصله ها گایید مارو... باد وحشی همه چیزو با خودش برد دروغ بود این دنیایی که ساخته بودیم درست وقتی همه می خندیدن من نگران بودم از خیلی چیزا حالا من دارم می خندم به اون ابلهایی که امروز از من نگرانترن... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : حسین
نابود شدم دارم شبیه خاکستر میشم خالی خالی ام انگار که یه حالی ام تو عروسیا تو جمع دوستا رفقا همکارا من هستم اما نه اونجا.. می خوام تنها باشم مجبور نباشم وز وزارو گوش کنم دوست دارم که برم جاش مهم نیست انگار دلم مثل یه جته که می خواد تیکاف کنه می خوام نابود کنم خودمو درست ساخته نشدم می خوام این نباشم... حسم درست شبیه به تانژات 90 درجس که تعریف نشده... تعریف نمیشم سنگه سنگ شدم... نخند به حال من. شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 1:46 :: نويسنده : حسین
عشقو این کس شعرا واسه بچه مایه هاس وقتی پول داری دختره با دولت سر سره ام میره وقتی پول نداری نمی تونی از عشق بگی... وقتی پول نداری از یه هرزه ام نابودتری چه برسه به اینکه بری به یکی بگی دوست دارم وقتی پول نداری باید عشقتو چال کنی تا چال نشدی.. پول که داری همه چی حله حتی عشق این روزا همه چی خریدنی شده عشقا محبتا دوستیا خوبیا درست شبیه نونواییا بیاید بخندیم گریه بسه خنده ی تلخ ارضا کنندس... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : حسین
اخه من شاشیدم با یه دول اضافه تو این عشق طرف بعد چند سال میگه ببینیم قسمت چی میشه اومده زندگی یارو انی کرده حالا اینو میگه شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 1:36 :: نويسنده : حسین
اینو دخترا بخونن که راحت هم گول می خورن هم دول...
یه پسر اول عشقو با دولش حس میکنه بعد با دلش..
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : حسین
استاد بی ناموسمون که من دعا میکنم زنش شبا دیر بیاد خونه تا خوارش گاییده بشه اینطور مارو گایید.. 80تا سوال داد گفت اینارو بخونید حله.. درس تحلیل اسلام. دروس عمومی. رفتیم سر جلسه دیوسه رشتی از تو شرته زنشم واسه ما سوال تستی داده بود در صورتی که همه ی سوالاشو تو کتاب گفت تشریحی میدم.. کلن به اونجامم نیستا ولی مهم اینه که بدونیم ادم مادر خراب زیاد داریم قابل توجه ادمای ننه خراب... جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:11 :: نويسنده : حسین
همهی اونایی که میان نظر میدن اولا که ممنونم دوما من ایجارو واسه تبادل لینکو این دری وریا نساختم.. واسه حرفای خودمه چون احساس تخلیه دارم درست وقتی تو توالتم...
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : حسین
وقتی کسی میگه می خوام برم حتی اگه نره بازم پیشت نیست.. وای از روز قیامت وای... پیامبر رعشه به تنش می افتاد از اون روز بزرگ وای به حال ماکه ادمای خورده پاهم نیستیم.... پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : حسین
الان چند شبه تا میام حرفامو بنویسم پشیمون میشم میرم سر درسو از این چرتو پرتا... تو فاز نیستم خیلی موقع ها ساکت جلو تلویزیونو سیستمو ورزشو کارو درسو این چیزام و از همه مهمتر به کسی که 3 ساله باهاشم و قرار ازدواج دارم باهاش و خیلی ام دوسش دارم فکر می کنم اما من ارضا نیستم با وجود اینکه تو زندگی کم ندارم اما وجدانم همیشه همیشه بار ها بار ها با اون بچه هایی که ندارن بدبختن و کسیرو ندارن و مواردی که نمی خوام بگم من دارم به پایین کشیده میشم اما نگاهم به اسمونه... به پایین میرم چون انسان ساز غرور کشه درک حرفام خیلی سخته و تنها کسایی می فهمن که همیشه در حال فکر کردن بودن نه فکرو کردن... همیشه مشکلاتو لمس کردن پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 22:47 :: نويسنده : حسین
طرف میگه بت نمیاد انقد بی ادب باشی... اخی نازی گلم ما دیگه اخلاق مخلاقو زدیم رگشو.. کلن تیریپ ادبیات تو این سیستم جواب نمیده ماهم بالا پایینو زدیم داداش این شدیم حرفای خودم مثل تف سر بالاست تو صورت کسی تف نمیشه خوب دیگه اخر کار منم این شد.... پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : حسین
انسان های بزرگ به افکار انسان های متوسط به اشیاء و انسان های کوچک به دیگران فکر می کنند... چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : حسین
اگه می زاشتم دل تنگم بشی الان اینجا پیشه من بودی... دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 23:9 :: نويسنده : حسین
واسه من که ارزو یه حس مبهم بود ولی تو یه پنجره باش با تموم دیوارت... دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : حسین
اون شب تو کرست مازیار فلاحی همه مثل اوسکولا اونم واسه کی دستو هورا و گوزا... می خوام اینو بگم که الان همه شدیم این. یعنی دقیقا خود گور خریم.... وقتی شبیه احمقا زندگیو می کنیم دیگه جای بحثی نمی مونه... هیچ وقت تو کتم نرفت اون چیزایی که رفت به اونایی که درخواست کلفترشو داشتن... دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : حسین
میدونید حرفای من و خیلی های دیگه که از این چیزا میگن بیشتر شبیه به کس شعر تا حرفای مثلا خوبو تاثیر گذار... چون همین الان یارو اونیو رو که رو تخته ترکونده.... چون همین الان دارن تو ماشین سینه ی یه زنو میدرن گرگا چون همین الان صاحاب خونه تا دسته جا کرده به مستاجر چون همین الان یارو نگرانه که لوستر 10 میلیونیش سالم برسه به خونش که دیگه الان شده قیمت خون باباش.. چون دردی دیگه حس نمیشه از دردمند... چون طرف 80 میلیون جهازیه داده به دخی خوشگلش.. چون اونایی که فراموش شدن دیگه به خاطر نمیان... و چون هایی که همه د اریم میبینیم واسه همینه که حرفای من دیگه حرف نیست... یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 19:19 :: نويسنده : حسین
طی یه داستان نا خواستنی جور شد رفتیم برج میلاد کرسته مازیار فلاحیه ناخواستنی ..بماند.. تو 2ساعت برنامه به یه بچه مایه با زید مامانیش زوم بودم یارو حس می گرفت در حد الاغ.. همه ی ادمای اون جمع حیوونای ناطق بودن که از سر خوشی و پولدار بودن اومده بودن به این خراب شده.. تو همون حالت زوم نگاهم پر از نفرت شده بود وقتی به یاد کسایی که حتی هزار تومنم واسشون ارزش داره وقتی یاد تمام بدبختی های مردم بودم وقتی بچه های 8 سالرو تو اتوبان میدیدم از همه ی اون سیستم به ظاهر با کلاس متنفر شده بودم خیلی راحت 90000 هزار تومن داده بودن به صندلی های جلو.. امیدوارم گذرم اینجور جاها نیفته دوباره اونم واسه کی واسه چی؟؟؟
یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : حسین
وقتی تو از چیزی می گی که همیشه درک میکنی خیلی چیزارو می فهمی بعد که نمی تونی اونو به کسی بفهمونی غصه می خوری و چقدر ما ادمای نفهمی هستیم که انقدر قدرت درکمون پایینه..
یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : حسین
تو قفس زندونی هستم جای پرواز ندارم ولی اسمونی هستم... سیاوش.. یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : حسین
واسه کسی که یه عمره خرابه زیر اوار اخرین حرفش اینه خدا نگه دار... شاهین.. شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : حسین
سحر ناراحت نشو از من. منو تو شبیه هم نیستیم.. من به منظور دیگه ای دارم چرتو پرت می نویسم..
شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : حسین
من وقتی چیزی نمی نویسم دو حالت داره یکی اینکه خیلی حرفا گفتنی نیست یکی ام اینکه احساس می کنم کسی هم جنسم نیست. جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 22:7 :: نويسنده : حسین
الان سایتای عرفانیو عشقولانرو برید امار بازدیداشو ببینبد حالا سایتای سکسیو نگا کنید امار یکیشون الان دیدم حدود 300 بود فقط امروز خداییش تاروف نکنیم بیاید راحت باشید الکی از خدا و حسین حرف نزنیم. تو رگامون جای خون ...اب منی تو حرکت.... کم مونده یارو با شرت ننش ارضا بشه.... مهم نیست چون بدتراش تو راهن... جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : حسین
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همه چیز شده سوال!!!!!! عشق اعتقادات اینده گذشته زمان
جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 2:0 :: نويسنده : حسین
میگن سکس مردا خروسی یعنی دوست دارن سریع کارشونو کنن حق دارن زبون بسته ها از صبح سر 3تا کار بودن حالا تازه شده ساعت 11شب زنه اسرار داره مرده انکار. خلاصه با کلی منت 2بار بالا پایین میکنه وووو ساعت شده12 شب زنه ارضا نشده چون جانانه کار نشده مرده ام خواب خواب.. فردا زنه می گرده یه جوون ردیفو پیدا میکنه و.و.و.و. مرده ام روزا بی خبرو شبا خواب یا مرده ام دنبال یه لعبتی تازه.... این یه گوشه ی زندگی خفت بار ماست یه گوشه.... جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : حسین
انگار خطنه شدن افکار تنها جایی که مهم شده دستگاه تناسلی...
جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : حسین
اخرین باری که از ته دل خندیدم یادم نیست و اگر می خندم تنها به اجبار عکاس است.. پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : حسین
کوسه از همون موقعی تولد تو شیکم مادرش ما بقی خواهر برادرشو میخوره یا میکشه... دقیقا این حالت تو مملکت ما داره روز به روز اتفاق می افته.. داریم خواهراو برادرامونو مستقیم غیر مستقیم می کشیم برای رسیدن به منافعمون. مستاجرو داریم جر میدیم.. سایپا داره ارابه ی مرگ میسازه.. دادسراهامون وقت مردم میکشند بیمارستانا اول صندوق بعد مریض و.و.و.و.و که از من بهتر میدونین...
پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : حسین
زندگی هر کسی اصولا جایی معنی پیدا میکنه که اولا از چه سیستم فکری داره میاد دوما کلن در مورد زندگی به چه نتیجه ای رسیده!!! ما ادم داریم تو زندگی اصلا نیاز نداره که فکر کنه چون همه چیز واسش فراهمه. ادم داریم اگه فکر نکنه هشتش گروی نهشه. در کل دسته ی دوم تغیراتو ایجاد میکنن و باعث میشن که تحولات ایجاد بشن. و این یعنی فرار از زندگی گوسفندی... گاهی خودم خندم میگیره یه چیزی بهم میگه چقد دل خوشی داری واسه کیا میگی چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : حسین
![]() ![]() |